یه دختر کوچیک دارم که فردا یک سالش تموم میشه. حرف نمیتونه بزنه فعلا. بعضی اوقات، با دست به سرش میکوبه. اکثرا بر این باورند که این حرکت به خاطر عدم توانایی بیان منظور به بچه دست میده و انقدر تحت فشار هست و نمیتونه حرفی بزنه، که به سر و صورتش میکوبه!
اما منظورم از این صحبت، مسئله بیان هست. دقت که میکنم، بیان از ابتداییترین لحظههای زندگی بشر به شکلهای مختلف بروز میکنه. اینکه من میخوام جملاتی رو به صورت نوشتار بیان کنم تا دیگران از منظور من با خبر بشن، یه نوع بیان هست. حتی اینکه به صورت محاوره فعلها و ضمایر رو به کار میبرم نیز نوعی دیگر از بیان حساب میشه.
بالتبع هر نوع بیان، مخاطب خاص خودش رو داره و ممکنه با اقبال عمومی هم روبرو بشه. وقتی این بیان کردن رو میخواستم به زبان انگلیسی ادامه بدم عاجز موندم. چون دایره لغات و اصطلاحاتم خیلی کم بود و با کمبود زمان روبرو میشدم. لذا ترجیح دادم فارسی تایپ کنم و اونچه در ذهنم هست به دنیای بیرون انتقال بدم.
خیلیها این بیان رو روزانه با گفتار، حرکات بدن و … ادا میکنند. انواع طرز بیان مسائل با مخاطبان مختلف باعث بستگی به راههای مختلف ارتباطیای که در اونها ماهر هستیم داره. مثلا ممکنه فردی روی زبان بدن علاقه زیادی داشته و یا احساس نیاز زیادی کرده باشه و یاد گرفته باشه. طبیعتا میتونه اون رو جاهای مختلف استفاده کنه. اما لزوما به کار بردن زبان بدن باعث بیان بهتر نمیشه.
اونچه من فهمیدم، اینه که خودمون اول از همه، باید متوجه بشیم چه چیزی رو میخوایم بیان کنیم. مثلا همین نوشتن برای بنده، شبیه یک کنترلگر عمل میکنه و باعث میشه سرعت فکرکردنم کندتر بشه تا بتونم ثبت و ضبطشون کنم و از اون طریق بیان مناسبی به دنیای بیرون داشته باشم. بعضی موقعها احساس میکنم فوران اطلاعات از مغزم در حال انجام هست و به شدت به نوشتن نیاز دارم.
البته شاید مهارت دیگهای باشه که بشه این فوران اطلاعاتی رو کنترل و استفاده مفید ازش داشت. نظر شما چیه؟