در زندگي زخمهايي هست كه مثل خوره در انزوا روح را آهسته ميخورد و ميتراشد.
اين دردها را نمي شود به كسي اظهار كرد چون عموما عادت دارند كه اين دردهاي باورنكردني را جزو اتفاقات و پيش امدهاي نادر و عجيب بشمارند و اگر كسي بگويد يا بنويسد مردم بر سبيل عقايد جاري و عقايد خودشان سعي مي كنند ان را با لبخند، شكاك و تمسخراميز تلقي كنند.
زيرا بشر هنوز چاره و دوائي برايش پبدا نكرده و تنها داروي فراموشي توسط شراب و خواب مصنوعي به وسيله ي افيون و مواد مخدره است ولي افسوس كه تاثير اين گونه داروها موقت است و پس از مدتي به جاي تسكين بر شدت درد مي افزايند.
حیف که توبه کردم. چندین بار خواستم سیگار را دوباره شروع کنم. تسلیم شده بودم و به شدت از خود متنفر بودم که در برابر ظلم ایستادگی نکردم. راست میگفت فایدهای نداشت. برای به دست آوردن عزت و آبرو، فوقش در دادگاه تقاضای سازش یا حداکثر یک معذرت خواهی به نفعم میشد.
حرام باد ذرهای از سهم من که به ناحق به دیگری برسد. هر شب دعایشان میکنم، که مرا به ناحق مجبور به تسلیم شدن کردند. من که میخواستم کمک کنم، دلسوز کسانی بودم که حال بهشان شک دارم که نکند پشت سر من حرفهایی زده اند.
قدرت برای بعضی ها از شرف و آبرو بالاتر است. خداوند هدایت کند انسانهایی که اینگونه با آبرو و حیثیت دیگران بازی میکنند و هر کلکی برای پیشبرد اهدافشان میزنند و اگر قابل هدایت نیستند، ذلیلشان بگرداند. حتی نماز خواندنهایشان هم بو میدهد، چه برسد به رفاقتشان.