۹ ماه بود چیزی نگفته بودم و بارهایی هم که روی دوشم بود حمل میکردم
نمیدونم چطور شد، بعد از بهدنیا اومدن مهدیار، این بارها از سمت شرکت بیشتر شد. انتظار داشتم کم بشه و دوستان خودشون درک کنند، ولی نه تنها اینطور نشد، بلکه مدام تذکر دریافت میکردم که چرا دیر میرسم و من متحیر از اینکه واقعا چطور به کسی که هیچدرکی از ۹ ماه انتظار و سختیهای بعدش نداره توضیح بدم.
بدتر از اون وقتی هست که مشکلات یک پدر با مسئولیت ۵ نفر در کنار مشکلات دیگر افراد قرار میگیره. واقعا دوس داشتم کمتر حقوق میگرفتم، ولی انقدر فشار روانی رو متحمل نمیشدم
بهتره از این پس در نظر بگیرم اگر جایی مشغول میشم، حتما شرایط کسر حقوق هم بپرسم. نه اینکه به خاطر کم نشدن بودجهای که بایت من گرفته شده نتونن کسر حقوق انجام بدن و مدام توپ وتشر و تهدید در روانم بگرده