دو تصادف هولناک، به فاصله سه ماه، هر دو به قصد پیگیری بیمه بیکاری

چقدر پوز بیمه بیکاری رو می‌دادم. بعضیا فکر می‌کردن سومین فرزندمون که اومد، حالا بهمون زمین می‌دن. هنوز وام فرزندآوری اش رو هم هنوز ندادن چه برسه زمین که ان قلت توش زیاده.

در صورتی که از اون موقع تا حالا دلار دو برابر شده و می‌تونستم با پارتی بازی بگیرم. ولی به چه قیمت؟

خیلی‌ها دیدن همین عکس برایشان کافی‌است
از این بابت هست که بعضی‌ها در اینستاگرام اسم خودشان را بلاگر گذاشته‌اند و با پخش فیلم‌های آنی از لحظات زندگیشان، سعی در جذب دنبال‌کننده‌های مشتاقشون، و گرفتن تبلیغات درآمد کسب می‌کنند.
اما بعضی‌ها هم مطلب را می‌خوانند، نه تند، کلمه به کلمه و شاید به نیم‌فاصله‌ها و ویرگول و… هم توجه داشته باشند. روی صحبت این مطلب قطعا با اینگونه افراد است. چون همین‌ها احساس مسئولیت می‌کنند، واکنش نشان دهند و از همین واکنش‌ها ارزشی کسب می‌شود که بالاتر از بلاگرهای کزایی است

ماجرای تصادف


تصادف اول به مراتب بدتر بود
تصادف دوم اما خدا رو شکر فقط جسم و خودروی متعلق به خودم درگیر شد
خدا رو شکر در تصادف اول مجروح سالم بود و بعد از کمی عکس برداری مرخص شد
در تصادف دوم زنده ماندم  ولی بعد از یک هفته هنوز قفسه سینه‌ام درد می‌کند
چند وقت دیگر این تصادف‌ها هم فراموش می‌شود،  مثل تصادف 6سالگیم که شبیه معجزه بود زنده ماندنم
اجل محافظ توست که زنده بمانی تا به وقتش
شاید یکی از دلایل این اتفاقات به جز هشدارهای شخصی مبنی بر هوشیاری و خواب کافی،  این باشد که فکر کنیم آیا واقعا چیزهایی که فکر می‌کردیم،  خوب بوده یا بد

زاویه ددید


مدت‌ها از خرید ماشین سر باز می‌زدم،  از ترس مخارج.
این فکر بد بود،  چون راحتی، خانواده و آسایش و آرامشش می‌ارزید به مخارجش
اما اگر می‌دانستم همچین اتفاقی برایم خواهد افتاد،  باز هم بد نبود
اگر عبرت شود و هوشیاری بیشتری به همراه داشته باشد

حتی در مورد کوچ به ابهر و احتمال بیکاری، باز هم فکر خوب بود. 
البته باز هم نه به خاطر جلوگیری از ضررهای مالی بعدی خوب به نظر برسد،  بلکه به خاطر توجه به داشته‌ها و الطاف الهی
از اینجا به بعد در ذهن بعضی افراد نمی‌گنجد
همان‌ها که لذت‌های زودگذر را ترجیح می‌دهند
یا همان‌ها که مثل خودم اکثرا در غفلت به سر می‌بریم
حتما شنیده اید از مولای متقیان که حتی یک زخم هم بی
حکمت نیست
حال بعضی را متوجه می‌شویم،  و بعضی را خیر
برای بنده اکثرا به خاطر غد بازی و منم های درونی است که گه‌گاه بروز بیرونی هم دارد

درس


درس‌هایی که در اثر این تصادف‌ها گرفتم این بود که من تعیین نمی‌کنم در آینده چقدر پول نصیبم شود،  فقط می‌توانم پیش‌بینی کنم و توکل که اگر خیر و صلاح و سلامتی بود،  به آن مبلغ برسم.  قبل از بیکاری به خیال خودم تمام محاسباتم درست بود که در بدترین شرایط 80درصد حقوقم بهم خواهد رسید و اگر هم نرسید حداقل با سیگار فروشی (پیش پا افتاده‌ترین کارخا)  مخارج را تامین می‌کنم و با کوچ به شهرستان مشکلی نمی‌خورم.  ولی محاسباتم اشتباه بود و 55 درصد حقوقم را دریافت کردم و بابت هر فرزند ده درصد پایه حقوق قانون کار برای یک کارگر صفر در نظر گرفته شده بود!  علاوه بر این فکر می‌کردم 25 ماه تعلق می‌گیرد که فقط ماه‌هایی که 3  درصد حق بیمه بیکاری از طرف کارفرما واریز شده بود،  ملاک تعداد ماه حساب می‌شد و در آخر 16 ماه شد.  باز جای شکرش باقی بود که یک سال وقت داشتم کار جدید پیدا کنم.  علاوه بر این 26 روزدر ماه حقوق برایم در نظر گرفته بودند که من فکر می‌کردم 30 روز است
این‌ها نکات ریزی است که با پوست و گوشت و استخوان و چند چیز دیگر (افسوس و از دست دادن زمان و فرصت و…)  متوجه شدم.  وظیفه دارم به دیگران هم منتقل کنم.  خدا رو شکر با خورد خورد پول قرض کردن از اطرافیان،  زندگی ۵ نفره ای که با کوچ به یک شهر کوچک شروع کردیم 3 ماه به خوبی گذشت و ماه چهرم حقوق آن سه ماه از منبع بیمه بیکاری دریافت شد،  ولی تصادف اول مثل یک پاک‌کن همه درآمدهای مالی را پاک کرد.  پس آنقدر خوب هم نبود که فکر می‌کردم.  از طرفی به هدف راحتی فرزمدان در محیطی که بهتر رشد و تربیت داشته باشند رسیده بودم،  ولی از طرف دیگر درسختی گرفتم که هیچ وقت برای پروردگار،  تعیین تکلیف نکنم.  به قولی ما وظیفه به انجام تکلیف داریم و نتیجه مهم نیست.  اینکه چه چیز خوب است و چه چیز بد را ما تعیین نمی‌کنیم.   این نکته صراحتا در قرآن آمده و حتی به عقل ناقصم هم منطقی است.  همانطور که مگس اجسام را طوری که انسان نمی‌بیند،  مشاهده نمی‌کند،  انسان نیز ممکن است در نتیجه کاره جور دیگری فکر کند و فقط آفریننده مخلوقات است که خوب را تعیین می‌کند
حتی این نوشته،  بند بند و کلمه به کلمه‌ش،  اینکه کجایش خواب‌آلودم،  یا هیجانی یا واقع‌گرا و منطقی و…  در هر صورت،  این حالات در دست گرداننده هستی است.  شاید در مخیله من هم نگنجد،  ولی خوب می‌دانم و می‌دانیم،  فقط باید از او درخواست نماییم

از اونجا که عادت به تخلیه ذهن و ایده پردازی دارم، دائم فراموش می‌کنم در لحظات قبل به چه چیزی فکر می‌کردم. شاید هم عادت به ابراز و تایید گرفتن باعث میشه مدام فراموش کنم و به لحظات در چشم قرار گرفتن توجه کنم. هر چند این توجه‌ها حقیقی نیست و توجه اصلی اگر کمی فکر کنیم منتهی می‌شود به توجهی که به سمت ایزد منان باشد. برای همین هست که اینجا می‌نویسم، تا اصل ماجرا را فراموش نکنم و هر از چند گاهی به اصلاح و تغییر و زاویه توجه‌م همت بگمارم

0 0 رای ها
Article Rating
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 Comments
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مشنگ
مشنگ
19 روز قبل

مردک احمق سه تا بچه پس انداختی توی جامعه چهار روز دیگه با ایشا.. ماشا… می خوای اونها رو توسعه بدی خرفت . تو نمی تونی یه ماشین برونی جه برسه یه زندگی رو اداره کنی

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x