همین الان که این متن رو میخونید، نیاز به بقاء شما داره کار خودش رو میکنه، و کاری نداره که به چه موضوع مهمی فکر میکنید. هر چقدر که لازم باشه از منابع ذهنیتون رو میگیره تا بتونه کارش رو درست انجام بده.
باقی مانده فضای ذهنی که در اختیار دارید، هر چقدر که باشه، به نظر بنده سرمایه حال حاضرتون حساب میشه. به هر چیزی که بخواهید میتونید فکر کنید
قبل از اینکه ادامه بدم، لازمه توضیح بدم این پست برای تخلیه ذهنی خودم نیست و یک وقت فکر نکنید، برای اینکه ذهنم خالی بشه این پست رو نوشتم!
داشتم بوک مارکهایی که سالها مثل یک دوره گرد با خودم این ور و اون ور میکشیدم رو بررسی میکردم و کرور کرور بوک مارک و پوشهای ساختگی ازشون بود که از میله ابزار بالای مرورگرم حذف میکردم
احساس خوشایندی بود. هر چقدر جلو میرفتم، احساس میکردم سبکتر شدم و به یک هدف غایی نزدیک و متمرکزتر میشدم
این پست در واقع گزارشی از این روند و مشابهاتش در زندگی روزمره هست، که فکر میکنم یک بار خوندنش به شما هم کمک کنه تا بتونید خودتون رو از شر افکار به دردنخوری که هیچ وقت قرار نیست، هیچ اتفاقی رو در زندگیتون رقم بزنه، راحت بشین
راستش یه کم به ایدئولوژی و اعتقاداتتون در زندگی هم مربوطه. اینکه چه چیزهایی براتون مهمه و میخواهید در ذهن نگه دارید و یا اینکه اعتقاد دارید این ذهن برای چی آفریده شده و شما چطور مجاز به استفاده ازش هستید و یا مثلا اعتقاد دارید که هر کاری دلتون بخواد میتونید باهاش بکنید و به کسی ربطی نداره و …
به هرحال چیزی که مسلم هست اینه که شما از محدودیت برخوردارید. پس این بحث تخلیه ذهنی به شدت نیازه وگرنه با انباشتگی ذهنی، کاراییتون به صفر نزدیک میشه و مکانیزم طبیعی یک سیستم هوشمند در این زمان سرریز و معمولا از بین رفتن اطلاعات حجیم در ابتدای کار هست
حالا فکر کنید سر نخی از یک موضوع مهم رو شروع کردید و تا جاهایی خوبی هم پیش رفتید، یعنی از تنها سرمایه باارزشتون، زمان، خیلی براش خرج کردید. وقت سرریز، مثل زلزلهای میمونه که این ساختمون بلند و با ارزش رو اول از همه نابود میکنه. پس باید یک سری اصول ضدزلزله یا از مثال که بیایم بیرون ضدسرریز مغز داشته باشیم
مغز من معطل نایستاده که بهش فرمان بدم به چی فکر کن، همین که توجهم خودآگاه یا ناخودآگاه میره روی یک آیکون سبزرنگ در یک گوشه مانیتور، یا سرم رو میچرخونم و مثلا لباسهای آویزان رو میبینم، الگو میگیره و شکلهای جدیدی خلق میکنه و این جملاتی که الان میخونید به وجود میاد. بسیار خلاقانه ولی به شدت وابسته به محیط. یعنی اگر من الان در طبقه ۳۰ام ساختمونی بودم و یا یک لحظه به هر دلیل در ذهنم این صحنه رو متصور میشدم، احتمالا جور دیگهای برای شما مینوشتم
البته تصور اینجور صحنهها ذهن بسیار قوی میخواد، از بابت اینکه در موقعیت مناسب، چه تصویرگریای انجام بدیم. و قطعا با تمرین و ممارست، مثل همه چیزهای زندگی، به دست میآد.
برگردیم به موضوع اصلی این نوشته، تخلیه ذهنی
جالبه بدونید تا اینجای نوشته رو فی البداهه، و یک جا، بدون پاک کردن در عرض هفت هشت دقیقه نوشتم! یکی از علتهاش این بود که به وقت صبحگاهی این کار رو انجام دادم. درست وقتی که داشتم از شر بوک مارکهای مزاحم چند ساله راحت میشدم.
صبحها پیشفرض ذهنی نداریم، در حال حذف اضافات از مرورگرم بودم که ناخودآگاه باعث تخلیه ذهنی هم میشد. و کوچکترین نتیجهش این نوشته بود که به نظرم، کمک بزرگی در جهت پیداکردن هدف مشخص و متمرکز خیلیها در زندگی خواهد شد.
حالا که ذهن تخلیه شده، اگر نیاز به بقاء حجم زیادی ازش رو اشغال نکرده باشه (همین که تا اینجای نوشته رو دارید میخونید نشونه اینه که حجم کافی از ذهن شما خالی بوده و بقاء شما در خطر نیست) مهمترین مسائل زندگیتون رو متصور بشید و سعی کنید یکی و فقط یکی از اونها رو دنبال کنید تا به یک سازه بلندتر و زیباتر ازش برسید. تا جایی که باعث سرریز نشه
هر جا احساس خستگی کردید، بلند شید، قدم بزنید، به چیزی غیر از مانیتور نگاه کنید و سعی کنید موضوعات کم ارزش رو از ذهنتون بریزید بیرون، تا جا برای ادامه دادن ساخت و ساز مورد علاقهتون باشه
شاید بهتر باشه جای بیشتری در منطقه سرریز باز کنید یا از اون بهتر اینکه سازهای که براش زحمت کشیدید رو به لایههای زیرین که فضای خالی خیلی بیشتری داره منتقل کنید و از تخریبش رد منطقه سرریز جلوگیری کنید